آغاز همیشه معنا دار نیست،این پایان است که معنا می کند راه را،بیراهه را
درباره من
جویبار می شوم بیایی کنارم بنشینی
تماشایت کنم
پلک هم نمی زنم لبخندت را آب نبرد
آنوقت می گویی ته چشمانت موج می زنم
می دوم جلوی آینه بینم موهات چشکلی تاب می خورد
باز تاریک است
انگاری توی خواب گمت کرده باشم
چشم هم بگذارم می آیی!
می بینمت از پشت پنجره رد می شوی
از باغچه نعنا چیدی
عطرش اتاق را خنک کرده
جویبار می شوم دستت را به من بسپاری
میگویی بگذار ببینم هنوز موج می زنم
چشم باز می کنم
نیستی!
توی آینه غرق می شوم.
ادامه...
رو ابر پاره پاره
رو سینه ی ستاره
برای تو نوشتم
عاشقتم دوباره
به روی من گشودی
درهای عشق و امید
پنجره های بسته
واشد به روی خورشید
گرمای سینه ی تو
حریم پیکرم شد
آغوش مهربونت
دوباره بسترم شد
رفتی و از دل من
عاشقتری ندیدی
برگشتی عاشقونه
به داد من رسیدی
لبریز از تمنا
در موج آرزوها
می گم نگیرش از من
دوسش دارم خدایا
تقدیم به شما گلم