کولی
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام،ماهی دور از دریا
هیچ کس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سرگردان
در دروازه خود را نگشود
کولی ام،خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی در به در صحراهاست
می رود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام،خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پراز بارانم
سلام
من لینکت کردم
سلام
بازم که خونه تشریف ندارین
دیگه خسته شدم از این زندگی فردا میا مریم محضر واسه تلاق شناسنامتم از بابات بگیر بیار خواهش نکن دیگه فایده نداره .زدی؟
عید تون مبارک خا نوم خانوما
یه فضولی؟
بچهء کجاای؟
اگه اشکالی نداره؟ چرا میزنی من که گفتم اگه دوست داری بگو
عید شما هم مبارک من کی تو را زدم